کلاغ
آن کلاغی که پرید از فراز سر ِما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی، پهنای افق را پیمود
خبر ما را خواهد برد به شهر
همه میدانند، همه میدانند که من و تو
از آن روزنه سرد عبوس باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم.
نظرات شما عزیزان:
|