تنهایی
welcome



چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,

|
 

داستان عاشقانه پیانو

 

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .

صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .

روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد

اوج می گرفت .مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های

 موسیقی خلاصه می شد .هیچ کس اونو نمی دید .همه , همه آدمایی که

می اومدن و می رفتن.همه آدمایی که جفت جفت دور میز میشستن و با هم

 راز و نیاز می کردن فقط براشون شنیدن یه موسیقی مهم بود .از سکوت

خوششون نمیومد .اونم می زد .غمناک می زد , شاد می زد , واسه دلش

 می زد , واسه دلشون می زد .چشمش بسته بود و می زد .صدای موسیقی

براش مثه یه دریا بود .بدون انتها , وسیع و آروم .یه لحظه چشاشو باز کرد

 و در اولین لحظه نگاهش با نگاه یه دختر تلاقی کرد .یه دختر با یه

 مانتوی سفید که درست روبروش کنار میز نشسته بود .تنها نبود …

 با یه پسر با موهای بلند و قد کشیده .چشمای دختر عجیب تکونش داد …

یه لحظه نت موسیقی از دستش پرید و یادش رفت چی داره می زنه

.چشماشو از نگاه دختر دزدید و کشید روی دکمه های پیانو .احساس

کرد همه چیش به هم ریخته .دختر داشت می خندید و با پسری که

 روبروش نشسته بود حرف می زد .سعی کرد به خودش مسلط باشه

.یه ملودی شاد رو انتخاب کرد و شروع کرد به زدن .نمی تونست چشاشو

 ببنده .هر چند لحظه به صورت و چشای دختر نگاه می کرد .سعی کرد

 قشنگ ترین اجراشو داشته باشه … فقط برای اون .دختر غرق صحبت بود

 و مدام می خندید .و اون داشت قشنگ ترین آهنگی رو که یاد داشت برای

اون می زد .یه لحظه چشاشو بست و سعی کرد دوباره خودش باشه ولی

 نتونست .چشاشو که باز کرد دختر نبود .ه لحظه مکث کرد و از جاش

 بلند شد و دور و برو نگاه کرد .ولی اثری از دختر نبود .نشست ,

 غمگین ترین آهنگی رو که یاد داشت کشید روی دکمه های پیانو .

چشماشو بست و سعی کرد همه چیزو فراموش کنه .….شب بعد همون

ساعت وقتی که داشت جای خالی دختر رو نگاه می کرد دوباره اونو دید .

با همون مانتوی سفید با همون پسر .هردوشون نشستن پشت همون میز و

مثل شب قبل با هم گفتن و خندیدن .و اون برای دختر قشنگ ترین آهنگشو ,

مثل شب قبل با تموم وجود زد .احساس می کرد چقدر موسیقی با وجود

 اون دختر براش لذت بخشه .چقدر آرامش بخشه.اون هیچ چی نمی خواست .

فقط دوس داشت برای گوشای اون دختر انگشتای کشیده شو روی پیانو بکشه .

دیگه نمی تونست چشماشو ببنده .به دختر نگاه می کرد و با تموم احساسش

فضای کافی شاپ رو با صدای موسیقی پر می کرد .شب های متوالی همین

طور گذشت .هر روز سعی می کرد یه ملودی تازه یاد بگیره و شب اونو

 برای اون بزنه .ولی دختر هیچ وقت حتی بهش نگاه هم نمی کرد .ولی این

 براش مهم نبود .از شادی دختر لذت می برد . بدترین شباش شبای نیومدن

 اون بود .اصلا شوقی برای زدن نداشت و فقط بدون انگیزه انگشتاشو روی

 دکمه ها فشار می داد و توی خودش فرو می رفت.سه شب بود که اون

 نیومده بود .سه شب تلخ و سرد .و شب چهارم که دختر با همون پسراومد …

 احساس کرد دوباره زنده شده .دوباره نت های موسیقی از دلش به نوک

 انگشتاش پر می کشید و صدای موسیقی با قطره های اشکش مخلوط میشد

.اون شب دختر غمگین بود .پسربا صدای بلند حرف می زد و دختر آروم

اشک می ریخت .سعی کرد یه موسیقی آروم بزنه … دل توی دلش نبود .

دوست داشت از جاش بلند شه و با انگشتاش اشکای دخترو از صورتش

 پاک کنه .ولی تموم این نیازشو توی موسیقی که می زد خلاصه می کرد .

نمی تونست گریه دختر رو ببینه .چشماشو بست و غمگین ترین آهنگشو به

خاطر اشک های دختر نواخت .همه چیشو از دست داده بود .

زندگیش و فکرش و ذکرش تو چشمای دختری که نمی شناخت خلاصه

شده بود .یه جور بغض بسته سخت یه نوع احساسی که نمی شناخت یه

حس زیر پوستی داغ تنشو می سوزوند .قرار نبود که عاشق بشه …

عاشق کسی که نمی شناخت .ولی شده بود … بدجورم شده بود .احساس

 گناه می کرد .ولی چاره ای هم نداشت …

چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,

|
 


چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,

|
 

                         


                                  تنهایی


روزگار اما وفا با ما نداشت                  

 

        طاقت خوشبختی ما را نداشت

 

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت         

 

      بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

 

آخر این قصه هجران بود و بس                  

 

    حسرت ورنج فراوان بود و بس

 

یار ما را از جدایی غم نبود                      

 

     در غمش مجنون عاشق کم نبود

 

بر سر پیمان خود محکم نبود                         

 

 سهم من از عشق جز ماتم نبود

 

با من دیوانه پیمان ساده بست                   

 

    ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

 

بی خبر پیمان یاری را گسست                      

 

  این خبر ناگاه پشتم را شکست

 

آن کبوتر عاقبت از بند رست                          

 

   رفت و با دلداری دیگر عهد بست

 

با که گویم او که هم خون من است                  

 

 خصم جان و تشنه ی خون من است

 

بخت بد بین وصل او قسمت نشد                   

 

     این گدا مشمول آن رحمت نشد

 

عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست                    

 

     با چنین یقدیر بد تدبیر نیست

 

از غمش با دود و دم همدم شدم                     

 

    باده نوش غصه ی او من شدم

 

آخر آتش زد دل دیوانه را                                   

 

  سوخت بی پروا دل پروانه را

 

عشق من از من گذشتی خوش گذر                    

 

 بعد از این حتی تو اسمم را نبر

 

خاطراتم را بیرون کن ز سر                                 

 

  دیشب از کف رفت فردا را نگر

 

آخر این یکبار بشنو از من پند                              

 

   بر منو بر روزگارم دل مبند

 

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود                        

 

   عشق دیرین گسسته تار وپود

 

گرچه آب رفته باز آید به رود                                

ماهی بیچاره اما مرده بود   


چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,

|
 

چه شبهایی با رویای تو خوابیدم

                                                    نفهمیدی

           چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود

                                                   نمیشنیدی

         چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم

 

        از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم

 

          چه شبهایی با شب گردی

                      شبو تا صبح می بردم

              نبودی ماه جون می داد

                                         نبودی بی تو میمردم

             چه شبهایی دعا کردم یه کم

                 این فاصله کم شه

 

              یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه

 

 

     توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت من

 

          چه قدر جای تو خالی بود

                      چه شبهای بدی بودن

    

    گذشتن    عمرو بردن

                             حالا من موندم و  حسرت

 

           چه قدر بی رحمه این دنیا

 

               به این تقدیر بد لعنت...............


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,

|
 

در این توهمات پیچ در پیچ خاکستری

شاید که دستی سرخ

کبودی گونه های تاریخ را مرهم می نهد

در همین نزدیکی

زیر بار تکرار ثانیه هایی که مدام

چنگ در گریبان هم می زنند

دستی سبز از طراوت گونه ها ی فقر

تیله های بلورین دلی شکسته را

سوال می کند!

شاید که این هجوم کهنه می خواهد

از حلقوم نقره ای آلونک های سر به فلک کشیده

سهم عریان و لخت اندیشه هایی که در باد

بر خود می لرزند را

بستاند

شاید که آن پر نور ترین ستاره

و تمامی ستارگان دیگر

که در قلبشان ذره ای عدالت موج نمی زند

توهمات نورانی ای هستند

که در درون با سیاهی آمیخته اند

شاید که اوج لذت این ستاره ها

به تولد سیاه چاله ها ختم خواهد شد

کاش سیاه چاله ها هم به صداقت قاصدک ایمان می آوردند

کاش قاصدک ها هم می توانستند معجزه کنند

آن وقت شاید آن پرنورترین ستاره

می توانست 

عدالت را استنشاق کند

وشاید که عدالت از شیقه های زمان بالا می رفت

و دیگر ثانیه ها دست در گریبان هم نمی کردند.


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,

|
 

گناه نه!...


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,

|
 

دیدار...


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

|
 

بازی

 

فلسفه الاکلنگ:  

 

اثبات بزرگی کسی است که 

 

 

فرو مینشیند تا دیگری پرواز کند.

جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,

|
 

کلاغ

 

آن کلاغی که پرید از فراز سر ِما 

 

  

و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد 

   

 

 و صدایش همچون نیزه کوتاهی، پهنای افق را پیمود 

 

 

 خبر ما را خواهد برد به شهر  

   

 

 همه می‌دانند، همه می‌دانند که من و تو 

 

 

 از آن روزنه سرد عبوس باغ را دیدیم 

   

 

 و از آن شاخه بازیگر دور از دست 

 

   

 سیب را چیدیم.  

 


جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,

|
 

سکوتم باش

گاه سکوت یک دوست معجزه 

 

 می کند و تو می اموزی  

 

همیشه بودن در 

 

 فریاد زدن نیست....


جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,

|
 

دل

 


جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,

|
 

خداوندا

 

خداوندا از آن می ترسم که روزی رسد

که تمام آرزوهایم را همچو گلی پژمرده ببینم

 

خداوندا مگذار زیر قطرات باران چون ذره ای خاک له شوم و از پا در آیم

خداوندا مگذار غم و اندوه باورهای مرا به بی راهه بکشند

 

خداوندا دستهایم را برای کمک به سویت دراز کرده ام

مگذار حمکت و قسمتت را چون جبر ببینم

 

خداوندا گوش کن با تو می گویم و از تو می خواهم

 

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

خداوندا

 

خداوندا وقتی لبخند می زنم و می دانم

که زیر این لبخند کوهی از غم و غصه انباشته گشته

 با خود می گویم خدایی هم هست

 

اما خداوندا پس کی به فریادهایم گوش می کنی


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

درد دل......

 

خداوندا مانده ام از چه بگویم

چگونه گله کنم

از کدامین لحظه و از کدام زندگی بگویم

گلایه ها دارم خداوندا

اما نمی دانم خواهی شنید

جوابی می خواهم چه کسی باید پاسخ گو باشد خداوندا


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

خداوندا

 

 


می نالم من از دردم

 

 

 

نمی گریم من از حالم

 

 

 

 ولیکن درد دارم اشک دارم من

 

 

 

دلم از غصه خون گشت و زبانم ساکت و خاموش

 

 

 

خداوندا کجا رفتی

 

 

 

چرا با من چنین کردی

 

 

 

خداوندا ببخشایم اگر نابندگی کردم

 

 

 

تو عفوم کن

 

 

تو شادم کن

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

سهم

 

تمام سهم من از دنیای تو

 

جز غم و اندوه و باورهای خیالی چیزی نبود

 

پس خداوندا سهم من از شادیهایت کجاست؟

 

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

زندانی و پرنده

 

زندانی در آرزوی پر کشودن و رفتن به آنسوی میله ها

زندانی دیگر از قفس تنگ و تاریکش خسته شده بود

 

به دنبال راهی برای نجات و پر گشودن بود

 

تا شاید راهی به آنسوی امید و آرزوهایش یابد

 

غافل از اینکه تنها جای امن و آرام برای او

همین زندان و قفس تنگ و تاریکش بود

غافل از اینکه این دنیا دیگر آن جای امید و آرزوهایش نیست

 

او نمی داند چه بر سر این دنیا آمده

هنوز به خیال خود دنیا را رنگین و زیبا می بیند

برای خود چه خوابهایی که ندیده است

 

در همین افکار غوطه ور بود

پرنده ای پر گشود راه خود را کج کرد

انگار پرنده کوچک به او پناه آورده بود

 

قلب کوچک پرنده در دستان زندانی آنچان می تپید

زندانی سراغ دنیا و زیبایی هاش را از او گرفت

پرنده کوچک بالهایش را گشود و به زندانی گفت

بالهایم از آن تو و به جای آن قفس تنگ و تاریکت از آن من باشد

تو پر بگشا و برو مرا بال و پری نیاز نیست

و من در قفس تو آرام می گیرم

 

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

زندگی

 

تنها آروزی من این است

 

                                               خداوندا می خواهم زندگی کنم!!!!

                                          

 

               حتی در قفسی تنگ و تاریک

 

 

                                                حتی به تنهایی و تنها

 

اما عاری از هر غم و اندوه

 

 

 

خداوندا می خو.ام زندگی کنم!!!؟

 

 

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

نامه

 

نامه های زیادی برایت نوشته ام

زیر خیسی چشمانم تمام صفحات آن خیس شده است

 

هر بار می نویسم و می خوانم برایت

اما نمی دانم چرا خداوندا صدایم سکوت دارد

یا خداوندا خواسته های من و آررزوهای من به گوشت نمی سد

 

مگر صدای قلب تپیده شده را نمی شوی

 

که فریاد مرا از میان خط خط نوشته هایم نمی شنوی

 

خداوندا فریاد می زنم برای اینکه جز تو کسی نیست

 

خداوندا ساختن از آن توست

پس بساز برای ما!***


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

رنگها

 

بین همه ء رنگها فقط  به بی رنگی های می اندیشم

می دانم که همهء رنگها تا ابد در رنگ خود ایستا نیستند

 

این بی رنگی ایست که بی رنگ بوده و خواهد ماند

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

شکایت و گله ای نیست

 

شکایت و گله ای نیست

اما چرا تقدیر را این گونه رقم زده ای

خداوندا چه کسی جواب این همه سوالهای مرا خواهد داد

خداوندا قسمت و حکمتت چرا اینگونه است

سکوت می کنم تا جوابی رسد

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

سرنوشت ونگاه

 

 

گونه های خیسم زا نمی توانم پنهان کنم

 

سرنوشت را نمی توانم انکار کنم

 

 

اما خداوندا چرا در نگاه یک کودک منتظر اشک را نمی بینی

 

چرا سردی دستهای یک کودک بی پناه را حس نمی کنی

 

 

خداوندا سرنوشت چرا بد نوشت و چرا اینگونه نوشت

 

بازی روزگار با ما چرا اینگونه نوشت

 

 

روزگاری تلخ حسرت نگاه سردی دست

 

چشمهای خیس و دلهای غمگین و خسته

 

خداوندا جوابی برای اینها ندارم؟؟؟؟


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

بدون عنوان

 

در سخت ترین لحظات

 سعی کرده ام باور داشته باشم

 همیشه در کنار من هستی

خدایا

پس در زیباترین لحظات چرا تنهایم می گذاری؟

شاید اقبالم باشد که لحظه ای زیبا برایم فراهم نگشته


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

دفتر مشق

 

تنها آرزوی من ایست

 

کاش میشد هرشب بتوانم دفتر مشقم را پاک کنم

 

می دانی چرا؟

شاید فردا بتوانم از نوع بدون هیچ نوشته ای شروع کنم....

 

 

 


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 

رهگذر

 

کاش میشد رهگذری باشم

ساده و بی غم

 برای رهایی و ازادی بال گشایم و پر کشم


پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

|
 


منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم اری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم
سعید دانش دوست
نازترین عکسهای ایرانی

 

 

سعید دانش دوست

 

مرداد 1392
ارديبهشت 1392
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391

 

دوست خوبممطلب ارسالی ازehsanx3
متن عاشقانه

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهایی و آدرس eshgh.saeed.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





❀ زندگی عشقی ❀
دانلود آهنك و مطالب عاشقونه خيلي باحال
روزگار،راحتم کن
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

یادمان باشد زنگ تفریح دنیا همیشگی نیست
هم قفس
YدختردبیرستانیY
سایت رسمی فرشاد درک لاو
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم
داتلود کلیپ و موزیک(رویا جووون)
شماره دخترو پسر
عشق من.نفس من.نرگس من
انيتا و ليلا خوشگله
آلاوه(عشق)
يادت مرا فراموش
تنهايي
زندگي روز به روز از بين مي رود
سايت داوران ايران
جديد ترين اس ام اس ها
تــوبـــــه ی مجـنـــون
دل نوشتهاي يك عاشق تنها مانده از.......
دل نوشته هاي سيمين گلي
gooril angooory
من و تو
jadeye khis
پاتوق دختر و پسرهاي عاشق
عاشقانه هاي تنهايي
NOTLOYE
عاشقانه-عاشقانه
راحتم کن...روزگار
عروسک کوکی من
عشق من
کعبه عشق
زندگی
فرهنگ و ادب (عشق جاودان)
در دنیایی من
آرزوی بی پایان
عاشقانه
دروغ ممنوع
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
پرده اسکرین
کالای خواب
کاشی هفت رنگ

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 28504
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 138
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->